تقدیم به دختر عزیزم

  این عکس داره نشون میده چطور داری پا میگیری که چهاردست و پا بشی       اینجا هم خواب بودی برگشتی رو شکمت خوابت برده بابا وحید گرفته ازت   ...

  اینجا خودت برگشتی ولی بین بخاری و تشکت گیر کردی جالب اینجا بود اصلا   چیزی نمی گفتی نه گریه ای نه جیغی       ...

برای اولین بار رو شکمت خوابیدی  رو زمین خیلی بدخوابی عزیرم رو تختت اصلا تکان نمی خوریا. ببین چقدر ناز خوابیدی خوشگلم   ...

 تو بابا وحید داریم میریم دیدن همبازیت نفس که تازه بدنیا اومده             ...

نهال عزیزم نمی دونی چقدر بامزه شدی بدجوری دلبری می کنی . من که دلم برات ضعف میره .الان دیگه هرکی بگه بیا خونه ما به خاطره توست همه دلشون برای تو تنگ می شه می خوان تورو ببینن. این هفته تعطیلی عمه سارا اومد تهران ولی عمو سعیدت به خاطره امتحان آجی مبینا نتوانستن بیان جایشان خالیه. راستی خیلی تنبلی خانم به زور باید برگردی خودت یک بار بیشتر برنگشتی همه اش باید بهت تلنگر زد تا برگردی. این عکس که گذاشتم یکی از عکس مورد علاقه منه.   ...

امروز دوشنبه 1392/1/12 من وبلاگ برات درست کردم من دسترسی به اینترنت نداشتم که برایت درست کنم الانم اراک خونه عمو سعید هستیم اینجا برات درست کردم. البته من تمام اتفاقات رو از وقتی فهمیدم تو را باردار هستم در دفتر نوشته ام ولی از حالا به بعد هم هروقت به اینترنت دسترسی داشتم برایت می نویسم. امسال اولین عیدت را گذراندی هر روز یک لباس خوشگل تنت کردم ماه شدی همه جا می درخشیدی عزیز دلم۰ فقط این را بدون که خیلی دوست داریم هم من هم بابات   ...